تبدیل پایان نامه به کتاب

عنوان:

به ابر گفته ام امشب ببارد او نم نم

نویسنده:

محمد مهدي محمدي

به ابر گفته ام امشب ببارد او نم نم…
مرا ببخش اگر که نداشتم مرهم
برای زخم تو ای خانم پر از ماتم
کسی که بود یل خیبر و اُحد ,حالا
شده ست قامت او مثل دال از غم خم
خدا نیاورد آن روز را که من بی تو
بمانم و تو نباشی کنار من یک دم
دری که ساخته بودم جفا نمود به من
فتاد به روی تو ای بهار من محکم
بمان کنار علی و بخند یک قدری
که من فقط زلبان تو خنده می خواهم
شده ست چشم علی خشک و جای من بانو
به ابر گفته ام امشب ببارد او نم نم…

رسیده ام به درگاه تو نیاز کنم
رسیده ام که به درگاه تو نیاز کنم
برای عفو گناهان، کمی نماز کنم
الا رفیق دو عالم، مرا پناه بده
بها به این دل آواره ی سیاه بده
گرفته دامن من را گناه، کاری کن
دوباره اشک مرا از دو چشم، جاری کن
اسیر نفس و گرفتار و مبتلا شده ام
گمان کنم که دگر تحبس الدعا شده ام
ببین چگونه پریشانم ای خدای بزرگ
دلم گرفته و حیرانم ای خدای بزرگ
نماز اول وقتم دوباره دیر شده
دلم به وسوسه ها، باز هم اسیر شده
مران مرا زنگاهت امشب، که بی کسم یا رب
مرا ببخش، تو راجان حضرت زینب
11
تنها تویی امید من و سر پناه من
تنها تویی امید من و سرپناه من
دار و ندار و هستی من، تکیه گاه من
بیچاره کرده است مرا ین همه گناه
من را ببخش و عفو نما ای اله من
دست مرا بگیر و نجاتم بده خدا
هرگز مکن نگه به جبین سیاه من
من جز طریق بندگی تو نمی روم
یا رب طریق بندگی توست راه من
گرم است پشت من به تو ای حسن ناتمام
خورشید زندگی من هستی و ماه من
می خواهم از تو که به جلال وبه عزتت
افزون کنی خدای من این سوز و آه من
امشب به حرمت حرم امن کربلا
یارب ببخش جرم و خطا وگناه من
11
بیا که بین جهان و جهانیان جنگ است
بیا که زندگی ما بدون تو لنگ است
توغایب از نظری و دل جهان تنگ است
تو را من از ته دل دوست دارم آقاجان
اگر چه جنس دلم ای نگاراز، سنگ است
دو چشم توست که می آفرینند آقا صلح
بیا که بین جهان و جهانیان جنگ است
خودت بیا و به این دل سری بزن امشب
که حال ما پسر مکه و منا رنگ است
روی لب من بی تاب نام توست فقط
که نام تو قشنگ است و هم خوش آهنگ است
12
دلت شکست از این کارهای ما آقا
دلت شکست از این کارهای ما آقا
ستاره ریخت دو چشمت برای ما آقا
از آن زمان که گدایت شدیم گردیده
تمام عالم امکان گدای ما آقا
به احترام مقام گدایی ام جبریل
بلند می شود اینجا به پای ما آقا
برای آمدنت بس که خوانده ام ندبه
گرفته است دگر این صدای ما آقا
رسیده است گمانم به جنت الاعلی
فغان و ناله ی آقا بیای ما آقا
سوال می کنم امشب من از خودت، ای عشق
به من بگو که چه شد کربلای ما آقا؟
13
شرر گرفت دلم از نبود سیمایت
شرر گرفت دلم از نبود سیمایت
فدای چشم شما با قد چو طوبایت
بیا که نیست دگر طاقتی دل من را
ز بس که گشت پریشان و مست و شیدایت
نشسته اند ملائک کنار خیمه ی تان
برای آن که ببوسند جملگی پایت
شکسته ایم دل خسته ی شما را ما
گذاشتیم در این روزگار تنهایت
چقدر گریه نمودی برای من هر شب
فدای آتش قلب و دو چشم دریابت
اگر چه سر زده از من گناه بسیاری
مرا ببخش که هستم من از گداهایت
خدا کند برسی دست کم در آخر عمر
کنار بستر من تا کنم تماشایت
بگو چه وقت می آیی امام عاشق ها
چه وقت می شنود گوش جانم آوایت
14
از پرده برون آی و نشان ده گل رویت
از پرده برون آی و نشان ده گل رویت
عالم به فدای تو و آن روی نکویت
گر زندگی خضر پیمبر شده جاوید
خورده است یقینا قدحی از لب جویت
در حسرت دیدار تو عمریست نشستم
با این دل سرگشته و عاشق سر کویت
با باد بگو که بیارد به نسیمی
بر منزل ما ای پسر فاطمه بویت
گر دست نگیری زمن از لطف و محبت
بخت من بی تاب سیاه است چو مویت
چون کودک گم گشته که بیند پدرش را
ما نیز دوانیم و دوانیم به سویت
جا داشت بیفتد به روی خاک، سماوات
آن لحظه که افتاد زمین دست عمویت
15
بیا و در دل من خیمه بزن مولا
ج
دلی که نیست به یاد دو ابرویت، دل نیست
به غیر حب تو آقا مرا که حاصل نیست
قسم به زلف تو یارا میان ما چیزی
به جز نگاه من رو سیاه، حائل نیست
خوشا به حال کسی که گدای توست فقط
بدا به آن که تو را صبح و شام سائل نیست
بیا و در دل من خیمه ای بزن مولا
اگرچه این دل تنگ و شکسته، قابل نیست
16
آقا بیا که آینه ما مکدر است
آقا بیا که آینه ما مکدر است
بال وبال ما ز فراق تو پرپر است
رحمی کن ای حبیب، به عشاق بینوا
چشمان ما برای تو هر روز و شب تر است
یادی کن از گدای خودت در نماز شب
چندی است که گدای تو حیران و مضطر است
نوکر گناه می کند و عفو می کنی
حرفی نمانده است، که شرمنده نوکر است
آقای من، بیا که نمانده تحملی
قلبم ز دوری تو زغصه سراسر است
جاری شده به روی لبانم عسل، که من
یا صاحب الزمان به زبانم مکرر است
17
در یك نماز جمعه به تو اقتدا کنی…
وقتش نیامده که بیایی به سوی ما
از دوریت گرفت چه بغضی گلوی ما
خواندیم در قنوت و رکوع و سجود خویش
آقا نظر کنید کمی هم به روی ما
ما داد می زنیم که آقا بیا، ولی
دل خوش مکن به صوت پر از های و هوی ما
قحطی رسیده است جهان را و تشنه ایم
در غیبت عزیز، تهی شد سبوی ما
در یک نماز جمعه به تو اقتدا کنیم …
این است جان تو همه ی آرزوی ما
18
بیا که نیست مرا در فراق تو جز غم
بیا که نیست مرا در فراق تو جز غم
گریست چشم من آقا برای تو نم نم
بگیر دست من بی پناه را ای عشق
بگیر دست مرا مثل قبضه ات محکم
گناه کردم و رنجور شد دلت از من
گناه کردم و شد قلب تو پر از ماتم
ز دوری تو دل عالم است آقا خون
زدوری ات کمر عالم است آقا خم
مرا میان قنوت نماز شب یاد آر
اگر چه یاد نکردم ز اَبرویت یک دم
رسیده آخر ماه صفر، مرا دریاب
که جمع می شود این سفره ی عزا کم کم
فدای جد غریبت که شد سرش بر نی
سری که نیست مثالش دگر در این عالم
19
ای گل باغ خدا تکیه بزن بر کعبه
ای گل باغ خدا تکیه بزن بر کعبه
شورش ایجاد کن از نغمه ی خود در کعبه
می توان گفت شما قبله مایی آقا
می زند چرخ به دورت چو مکرر کعبه
من قسم می خورم ای عشق به گیسویت که
می دهد پای گل روی شما سر کعبه
لحظه ای را که زنی بوسه بر آن، ای آقا
جای آنست که از شوق زند پر کعبه
آبرو داد به این خانه ی سنگی چشمت
بی شما نیست به جز سنگ محقر کعبه
عاقبت می شنوم این سخن شیرین را
که گل باغ خدا تکیه زده بر کعبه
21
مرهم بود به زخم دلم خاک پای تو
مرهم بود به زخم دلم خاک پای تو
پیچیده در تمام وجودم صدای تو
گفتی بسوز پای غم من، به روی چشم
بر سینه ام شرر زده ام من برای تو
مبهوت خلقت تو شدم از ازل، علی
آخر چگونه خلق نمودت خدای تو
بر دوش مصطفی نگذارد کسی قدم
یعنی که هست شانه ی مختار، جای تو
وقتی که باد می وزد انگار می چکد
خیل ملک ز گوشه ی سبز عبای تو
ما از مقام قنبرتان درک کرده ایم
برتر ز جبرئیل بود هر گدای تو
دُر نجف برای تو بر دست کرده ام
دستم بگیر ای به فدای عطای تو
در کوچه باغ زندگی ام می وزد مدام
آن غالیه که هست به صحن و سرای تو
دور است از تمامی خیرات یا علی
آن کس که نیست در دل و جانش هوای تو
21
عالم ندیده است کریمی مثال تو
عالم ندیده است کریمی مثال تو
پیغمبرانه است حسن جان جلال تو
عزت گرفته ایم میان تمام خلق
آویختیم تا که به گردن مدال تو