تبدیل پایان نامه به کتاب
عنوان:
حقوق و تکالیف انسان از منظر قرآن
نویسنده:
احمد پاسندی
فهرست مطالب
پیشگفتار 9
گفتار اول: تعاریف و مفاهیم 13
مفهوم حقّ 14
مفهوم تکلیف 18
انسان 22
گفتار دوم: حق از منظر قرآن 25
اقسام حقوق در قرآن 27
ویژگی های قواعد حقوقی قرآن 32
حقوق انسان در قرآن 37
حقوق طبیعی انسان 42
مصادیق حقّ انسان در قرآن 45
حقّ حیات 46
حقّ قصاص 49
حقّ آزادی 53
حقّ استفاده از طبیعت 58
حقّ أمنیت 60
حقّ تجارت 63
حقّ دادرسی عادلانه 69
حقّ دفاع 72
حقّ مالکیّت 74
حقّ مسکن 75
گفتار سوم: تکلیف انسان در قرآن 77
احکام تکلیفی در قرآن (فقه اسلامی) 80
واجبات 80
محرّمات 81
مستحبّات 83
مباحات 84
حوزه های تکلیفی انسان 85
فهرست منابع 93
پیشگفتار
در این دنیایی که ما درآن به سر می بریم، روز به روز بر سرعت پیشرفت و رشد تکنولوژی و گستردگی و پیچیدگی اطلاعات و ارتباطات در بین افراد، از هر رنگ و فرهنگ و سرزمینی که باشند افزوده می شود و در این کشاکش و اُفت و خیز روزگار، عطش آدمیزاد گرفتار عصرآهن و دود و نرم افزارها و سخت افزارها به جرعه ای از آب حیات وفرهنگی ناب بیش تر و بیش تر می شود و در این وانفسای زور و زر و تزویر که آفت نسل بشری در هر برهه از زمان بوده است، موفقیت با کسی است که اولاً نسخه حقیقی و شفا بخش سعادت را داشته باشد؛ ثانیاً مخاطب و بیمار خود را به درستی درک بکند و بشناسد؛ ثالثاً از آن داروی شفا بخش به موقع و به جا استفاده نماید. لذا ما مسلمانان به عنوان مدّعیان پیروی از آخرین وکامل ترین دین الهی، باید با آمادگی کامل عرصه ی جهانی را در دست گرفته و توجه همگان را به این دین سراسر شفا و رحمت[1] معطوف نماییم تا کام تشنگانش را آب حیاتی رسانده و زنگاری از دل های خسته روزگار بزداییم. در این راستا لازم است که ابتدا به مطالعه و بررسی منابعِ دیگر، منادیان توحید(مثل آیین یهودیّت ومسیحیّت و…) در پهنه گیتی پرداخته سپس با توجه به نقاط قوّت و ضعف و به فراخور حال، به ارائه برنامه های روشن گر قرآن و سیره ی معصومین(ع) پرداخت تا در نهایت زمینه آمادگی هر چه بیشتر جهت ظهور و حضور قرآن ناطق حضرت هادی المهدی(عج) فراهم آید إنشاءالله. هرچندکه با این علوم محدود بشری کار سترگی انجام نمی شود زیرا علم واقعی نزد صاحبان علم است:
«علم ودانش جمله ارث انبیاست انبیاء را علم از نزد خداست»[2]
جوهر و درون مایه تمام شرایع الهی یکی است اما بنا بر نیازهای بشر در سیر تکاملی خود، هر یک از رسالتها، معارف و بایستهها و نبایستههای متناسب با توانایی و رشد و ظرفیت انسان ها در آن مرحله را آورده اند. روشنترین اثر یک دین الهی بر دین قبلی، زنده کردن دستورات و معارف آن است که به فراموشی سپرده شده و یا دچار انحراف و خرافه گشته است و به دنبال آن، ارائه معارف دیگر و کامل تر به بشریّت می باشد.
شریعت پیامبرخاتم(ص) در پی فراهم نمودن زمینه تکامل نهایی انسان به وسیله ارائه کامل ترین معارف در پناه اعجاز همیشگی قرآن به همراه توازن کامل بین جنبه های مادی و معنوی انسان است و این ویژگی، تراویده از جامعیّت این شریعت جاوید با توجه به خاتمیّت آن است.
قرآن آخرین و کامل ترین کتاب آسمانی است که به عنوان آخرین برنامه مدوّن الهی جهت تکامل و تعالی و سعادت بشر با لطف و عنایت ویژه خداوندی بر آخرین پیامبر و اشرف انبیاء حضرت محمد(ص) نازل شده است. این کتاب به باور مسلمین نخستین منبع اساسی قانون گذاری در اسلام محسوب می شود.«این کتاب شامل: 120 حزب 30جزء و 114سوره و 6236 آیه و77437 کلمه و 323015 حرف می باشد.»[3]
انسان ها ذاتا موجوداتی اجتماعی هستند لذا در تعامل با یکدیگر و محیط پیرامون خود، نیاز به قوانین و مقرراتی دارند تا حیات مسالمت آمیز و سرانجامِ نیکی داشته باشند. به همین منظور، از بدو خلقت، آدم ابوالبشر مقوله ای با عنوان حقّ و تکلیف را (در قالب بایدها و نبایدها) به عنوان اصلی ترین محور آفرینش از جانب پروردگار عالمیان دریافت نمود و این مسئله در تمام زوایای زندگی بشری و هم چنین در قانون طبیعت، چه به صورت قوانین مدوّن بشری و چه به صورت رفتارهای عرفی و چه به صورت اخلاقیّات جمعی و فردی و حتی در رابطه با محیط اطراف، دارای جایگاه ممتاز بوده و جزء لاینفکّ جهان هستی می باشد. خداوند نیز در قرآن و حتی در کتب مقدّس پیشین در ابعاد گوناگون آن، دستورات و احکامی را به طور مُفصّل بیان فرموده است. لذا این امر، بهانه ای برای بررسی موضوع با اهمیت حقّ و تکلیف انسان در قرآن شده است.
موضوع حقّ و تکلیف، در متون دینی (کتاب و سنّت) به کار رفته است و از گذشته بسیار دور مورد توجّه و دقّت اندیشمندان اسلامی، به ویژه فقها قرار گرفته است. بدون تردید می توان گفت که استعمال واژه حقّ، حکم و تکلیف در آیات و روایات انگیزه اصلی عالمان دینی برای تحقیق آن شده است.
با سیری اجمالی در میراث مکتوب متفکّران اسلامی روشن خواهد شد که آنان به تناسب موضوع به طرح این مسئله پرداخته و درباره آن مباحث عمیقی را طرح کرده اند؛ علامّه حلّی درجلد دوّم قواعدالأحکام در بخش «کتاب نکاح» درباره حقّ و مصادیق آن، محقّق قمّی در جامع الشّتات«کتاب الطلاق» باب جواز الصلح، صاحب جواهر در «کتاب النکاح» باب نفقةُ الأقارب و شیخ انصاری در«کتاب البیع» مکاسب محرّمه آن را مورد بحث قرار داده اند.»[4] پس از شیخ انصاری نیز برخی شاگردان ایشان و بعضی شارحان مکاسب، موضوع مزبور را پی گیری و به شرح و تفصیل آن پرداخته اند. بسیاری از فقهای شیعه به تعلیقه و شرحِ بیانِ شیخ بسنده کردند، ولی برخی از آنان رساله ای جدا به آن اختصاص داده اند. بنا به نقل آقا بزرگ تهرانی، نخستین اثر مستقلّ در این موضوع را شیخ هادی تهرانی(1253-1321) به نام رساله «الحقّ و الحکم»[5] نگاشت.
پس از طبع این اثر، رساله دیگری به نام«رسالةٌ فی الفرق بین الحقّ و الحکم» از سیّد محمّد آل بحر العلوم (1261- 1326) به این امر اختصاص یافت. کتاب دیگر در همین موضوع از آقای میر محمّد تقی مدرّس اصفهانی (1276- 1333) است که تحت عنوان «الضّابط بین الحقّ والحکم» نوشته شده و مؤلّف آن متأثر از افکار شیخ هادی تهرانی است. پس از وی یکی دیگر از فقهای شیعه به نام میرزا عبدالرحیم بن نصرالله کلیبری قره داغی تبریزی (م 1334ه ق) اثری به نام« رسالةُ الحقّ والحُکم» را تحریر کرد. اثر ارزشمند دیگر از فقیه نامور شیعی حاج شیخ محمّد حسین غروی اصفهانی (معروف به کمپانی م 1361 ه.ق) به نام «رسالةُ الحقّ» است. این عالم بزرگوار ضمن تعلیقه خود بر مکاسب، در ابتدای بحث بیع آن، این رساله را در بیان تفاوت میان حقّ و حکم وحقّ و ملک، نگاشت که در ضمن مباحث به کتاب شیخ هادی تهرانی نیز نظردارد و هم چنین آیت الله جوادی آملی کتابی با عنوان «حقّ و تکلیف در اسلام» دارد که شامل بحث های جامعی در این باب می باشد.
عصر کنونی، بیش ازهر زمان دیگری عصر تقابل و تضارب آراء و عقاید گوناگون می باشد و به همین سبب هر کدام از آن ها درصدد اثبات برتری خویش بر دیگران است. اما در این کشاکش، پیروزی از آنِ تفکّری است که جان مایه حیات بخش و مجرّب از هر دو داشته باشد و دین مبین اسلام در بین ادیان الهی، أکمل و أتَمّ و أدوم و أتقن می باشد. بنابراین در وحله ی آغازین باید از ادیان الهی شروع نمود چرا که با شناخت و دریافت نقاط اشتراک و افتراق، بهتر و سریع تر می توان به مقصد نهائی که همان سعادت و کمال بشریّت است رسید. لذا بررسی موضوعات مطروحه در کتب مقدّس، به عنوان نخستین قدم می تواند هم سنگ زیر بنای تبلیغ و اشاعه صحیح فرهنگ و معارف ناب اسلامی به بشریت باشد و هم باعث تقریب ادیان الهی و هم صدا شدن در آوای ملکوتی توحید در پهنه گیتی باشد. از این رو به جای مقابله با افکار و نظریات پرسش گران حقیقت جو و بعضاً مُغرِِض، باید چاره جوئی نمود و با شناخت صحیح و عمیق موضوعات مورد نظر، با دقت و مطالعه فراوان به ارائه طریق پرداخت. در این باره سید محمّد حسین فضل الله در کتاب خویش آورده است که: «ما فکر می کنیم که دگرگونی ها ی کنونی وگشوده شدن مسایل فکری امری است که لازمه روح و فکر انسانی است و موقعیت های دینی و فکری نیز شامل این تحول و دگرگونی می شود.»[6]
بنا براین می توان گفت که:
1- شناخت انسان از حق و تکلیفِ خود در برابر دیگران بر اساس آموزه های دینی و اعتقادی، به منظور دست یابی به محیط فردی و اجتماعی بهتر و سالم تر است.
2- عمل به حقوق و تکالیفِ شناخته شده باعث استفاده بهینه از امکانات می شود.
3- با عمل و تقیّد به حقوق و تکالیف بر اساس دستورات دینی، جامعه و افراد سالم تری خواهیم داشت.
لذا شناخت تکالیف و عمل به آن ها همان گام نهادن در مسیر تکامل یعنی عبودیّت و بندگی محض است:
«طالب صادق کسی باشد که او هر چه بیند از چنین پیر هُدی
راست پندارد اگر چه کژ بود بنده باید بود در پیش خدا»[7]
این حقیر به فضل الهی کوشیده ام تا دریچه ای کوچک را در زمینه حقوق و تکالیف انسان باتوجه به نصّ قرآن کریم برای علاقمندان بگشایم. درعین حال نوشتار حاضر بدون نقص وعیب نخواهد بود، از این رو از تمامی اندیشمندان اسلامی می خواهم که با نقدهای عالمانه ی خویش در استواری و قوام هر چه بیشتر مباحث مطروحه تشریک مساعی نمایند.
در پایان لازم می دانم از رهنمودهای گرانسنگ جناب آقای دکتر سید احمد میریان و جناب آقای دکتر حمید محمد قاسمی و دیگر اساتید بزرگوار صمیمانه تقدیر و تشکر نمایم، که نویسنده را در نگارش این کتاب یاری نمودند. جزاهم ا… خیرا.
گفتار اول
تعاریف و مفاهیم
مفهوم حقّ
لفظ حقّ در اصل واژه عربی بوده که در این زبان دارای دو معنای لغوی و اصطلاحی می باشد:
الف) مفهوم لغوی حقّ (ح ق ق):
– طریحی در مجمع البحرین و احمد بن محمد فیومی در مصباح المنیر لفظ حقّ را به معنای«ثبوت، ضد باطل و موجود ثابت گرفته است.»[8]
– در اصطلاحات الفنون لفظ حقّ را به این صورت معنا می کند که «وجود ثابتی که إنکار آن روا نباشد، و وجود مطلق و غیر مقیّدی که به هیچ قیدی تقیید نشده باشد؛ یعنی ذات أقدس باری تعالی می باشد.»[9]
– در المفردات آمده است: «حقّ در اصل، به معنی مطابقت داشتن و موافقت داشتن است.»[10]
– ابن منظور در لسان العرب می نویسد: «حقّ از نام ها و صفات خداوند عزّوجلّ است….و حقّ ضدّ باطل می باشد…»[11]
– دهخدا در این باره می نویسد: «حقّ واژه ای عربی است و معادل آن در زبان فارسی، هستی پایدار و ثبوت است یعنی هر چه از ثبات و پایداری برخوردار باشد»[12]
– در فرهنگ لغت بزرگ آریان پور کلمه حقّ در زبان انگلیسی برابر با الفاظ: « Righ، Law،due، می باشد که هرچند الفاظ مذکور معانی متعددی مانند حقّ و حقوق، قانون، علم حقوق، درست، بدهی و دَین و….دارند امّا لفظ RiGHTبه معنی حقّ نزدیک تراست.»[13]
ب) مفهوم اصطلاحی حقّ:
– از نظر اندیشمندان علم حقوق، «حقوق در زبان فارسی به دو معنی اصلی به کار می رود:
1- مجموع قواعدی که بر اشخاص حکومت می کند.
2- امتیازی که قواعد حقوقی برای تنظیم روابط افراد به سود پاره ای از آنان در برابر غیر ایجاد می کند»[14]
– «حقوق، برای هر کس امتیازاتی در برابر دیگران می شناسد و توان خاصی را به او می بخشد. این امتیاز و توانایی را حقّ می نامند که جمع آن حقوق است (حقوق فردی) نیزگفته می شود. حقّ حیات، حقّ مالکیّت، حقّ آزادی شغل و زوجیّت به اعتبار همین معنی است که با عنوان حقوق بشر مورد حمایت قرار می گیرد».[15]
– «حقّ قدرتی است متّکی به قانون که صاحب آن می تواند با کمک گرفتن از قانون، آن را بستاند و یا از گرفتن دیگران مانع گردد» یا «حقّ قدرتی است که قانون به شخص عطا کرده، یا نفعی است که مورد حمایت قانونی است»[16]
– «علمای علم منطق، قضیّه ای را که مطابق با واقع و موافق با نفس الأمر باشد حقّ می نامند و در مورد تفاوت آن با ِصدق می گویند: حقّ، حکم مطابق با واقع است و شامل اقوال و عقاید می شود در برابر باطل ولی ِصدق مخصوص به اقوال است در برابر ِکذب. گاهی گفته می شود تفاوت صدق و حقّ در این است که مطابقت در حقّ از جانب واقع و در صدق از جانب حکم است.»[17]
– «علمای فلسفه، چون ابن سینا معتقدند که گاهی حقّ وجود عینی و خارجی دارد و گاهی موجود واجبی است که قائم به ذات است.»[18]
– جوادی آملی می نویسد: «درباره معنای اصطلاحی حقّ که در علم حقوق مطرح است باید گفت که تعریف اصطلاحی آن از حد گذاری و تحدید ماهوی ممکن نیست. حقّ اصطلاحی از مفاهیم اعتباری است اگر حقّ دارای ماهیّت بود و حد و رسم داشت قابل ترسیم و تحدید بود.» [19]
– بحر العلوم – از فقهای بزرگ شیعه در قرن سیزدهم هجری – این گونه می نگارد: «حقّ، قدرتی است اعتباری و قراردادی، که به موجب آن یک انسان، بر مالی یا شخصی یا بر هر دو مسلّط می گردد، مانند عین مستأجره که مستأجر نسبت به یکی از اموال مخصوص مُوجر سلطنت دارد.»[20]
– نائینی می نویسد: «اگر مجعول شرعی به دنبال خود اضافه و سلطه نداشته باشد حکم است و نام گذاری آن به حقّ، به لحاظ معنای لغوی آن است.»[21]
– سید محمد حسین طباطبایی درباره «حقّ» می گوید: «حقّ، نوعی اختصاص است. اختصاصی که به طور اجمال، حتی قبل از تشکیل جامعه وجود داشته و پس از تشکیل آن به شکل های گوناگون و متنوّعی ظاهر می شود که یکی از آن ها حقّ است.»[22]
– حضرت علی (ع) در این باره می فرماید: «لَایَجرِی لِأحَدٍ إلَّا جَرَی عَلَیهِ وَ لَایَجرِی عَلَیهِ إلَّا جَرَی لَهُ» «حقّ اگر به سود کسی اجرا شود، ناگزیر به زیان او نیز روزی به کار رود، و چون به زیان کسی اجرا شود روزی به سود او نیز جریان خواهد داشت.»[23]
ج- حقّ در قرآن:
لازم به ذکر است که «مهم ترین منبع حقوق اسلام قرآن است، قرآن مجموعه قواعد اخلاقی و تاریخ پیامبران بنی اسرائیل و احکام حقوقی است که از طریق وحی بر پیامبر اسلام (ص) نازل شده و پایه تمام علوم و معارف دینی گردیده است. هر چند که فقها از بیشتر آیه های قرآن در تمهید قواعد حقوقی استفاده کرده اند، [امّا]آیاتی که به طور مستقیم ناظر به بیان احکام فقهی است جزء کوچکی از آن را تشکیل می دهد. این آیه ها که شاید شمار آن از 500[آیه] متجاوز نباشد، در کتاب های جداگانه ای به نام (آیات الاحکام) جمع آوری و شرح شده است.»[24]
لفظ حقّ با تمام مشتقاتش، اعم از انواع فعل و انواع اسم، «حدود 287 مرتبه در 59 سوره و دقیقاً در 263 آیه از قرآن مجید تکرار شده است و با توجه به کاربردهای صرفی و نحوی گوناگون، این لفظ به 29 صورت مختلف در قرآن به چشم می خورد.»[25]
– کاربردهای متفاوت حقّ در قرآن:
علاوه بر این که لفظ حقّ و مشتقّات آن در قرآن کریم دارای معنا و مفاهیم متعددی هستند، ضروری می نماید که کاربردهای گوناگون و فراوان آن در قرآن نیز مورد بررسی قرار بگیرد:
1- لفظ حقّ به جای دَین و قرض: ﴿…وَلْيُمْلِلِ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّ…فَإِن كَانَ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً..﴾[26] «…و آن که وامدار است باید املاء کند….و اما اگر وامدار،کم خرد یا ناتوان باشد…»
2- لفظ حقّ به جای عدل و دادگری: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أمَّةٌ يَهدُونَ بِالْحَقِِِِِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ﴾[27] «و از آفریدگان ما دسته ای هستند که به حقّ رهنمون می شوند و به حقّ داد می ورزند.»
3- لفظ حقّ به جای صِدق و راستی: ﴿إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً...﴾[28] «بازگشت همه شما بنا به وعده راستین خداوند، به سوی اوست…»
4- لفظ حقّ به جای دین اسلام: ﴿وَقُلْ جَاءَالْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً﴾[29] «و بگو: حقّ(یعنی اسلام)آمد و باطل (یعنی غیر اسلام)نابود و باطل شد. زیرا باطل یقیناً از بین رونده است.»
5- لفظ حقّ به جای دلیل و سبب: ﴿اَلَّذِينَ أُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِم بِغَيرِْحَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا اللهُ..﴾[30] «همان کسانی که از دیارشان بیرون شده اند بدون سبب، جز آن که می گفته اند: پروردگار ما خدای یکتا است…»
6- لفظ حقّ به جای قرآن کریم: ﴿بَلْ مَتَّعْتُ هَؤُلَاءِ وَ ءَابَاءَهُمْ حَتَّى جَاءَهُم الحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِينٌ﴾[31] «بلکه اینان (کفّار مکّه) و پدرانشان را (که توحید ابراهیمی را نپذیرفتند، از نعمت های دنیا) برخوردار کردم تا آن که حقّ و فرستاده ای آشکار و روشنگر(قرآن و محمد (ص) به سراغ آن ها.»
7- لفظ حقّ به جای توحید: ﴿وَلَايَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِِّ وَهُمْ يَعْلَمُونََََََََََََ﴾[32] «و معبودهايى كه به جاى خدا عبادت مىكنند، مالك شفاعت ايشان نيستند، تنها كسانى مىتوانند شفاعت كنند كه به دين حق شهادت داده عالم به كردههاى خلق بوده باشند.»
8- حقّ در برابر ضلالت و گمراهی: ﴿...فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ...﴾[33] «… بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟…»
9- حقّ در برابر هوی و هوس: ﴿وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَن فِيهِنَّ..﴾[34] «و اگر حقّ، از هوس های آن ها پیروی می کرد، قطعا آسمان ها و زمین و هر که در آن هاست تباه می شد…»[35]
لفظ حقّ، دارای معنی و مفاهیم و کاربردهای متفاوتی است که نشانگر اهمیت این واژه در کلام وحی و شریعت الهی می باشد.
مفهوم تکلیف
الف) مفهوم لغوی:
– «کَلَّفَهُ تَکلِیفاً: أی اَمَرَهُ بِمَا یَشُقُّ عَلَیهِ»[36]: یعنی او را به امری دستور داد که انجامش برا ی او سخت و مشقّت آور بود.
– «التَّکلِیفُ: ألاَمرُ بِمَا یَشُقُّ عَلَیکَ. مَا کَانَ مُعرَضاً لِلثَّوابِ وَ العِقَابِ»[37]: یعنی امری که انجام آن برای تو سخت و مشقّت آور است. آن عملی که برای جلب پاداش یا کیفر عرضه می شود.
– در فرهنگ لغت بزرگ آریان پور، لفظ تکلیف برای این واژه ها:«TasK، Obligation، Duty در معانی: کار، وظیفه، تکلیف و الزام، تعهد، به کار رفته است. امّا لفظ TasKبه معنای تکلیف نزدیک تراست.»[38]
ب)مفهوم اصطلاحی:- در اصطلاح دین، تکلیف همان فرمان الهی است «تکلیف خطاب الهی را گویند که متعلق به افعال بندگان است از جهت اتّصاف به حُسن و قُبح. بر همین اساس، اوامر الهی را در مورد افعال انسانی به اقسامی تقسیم کرده اند: وجوب، حرمت، ندب، کراهت و اباحت. این احکام از آن جهت که از اقسام حُسن وقُبح می باشند گاهی حُسن و قُبح عقلی است که متّصف به منقول شرعی می باشند. پس هر تکلیفی از تکالیف بندگان هم عقلی است و هم نقلی که هر دو از منابع شریعتند.»[39] اغلب اندیشمندان مسلمان و مسیحی، تکلیف را به اقسامی هم چون: اخلاقی وحقوقی، عقلی و نقلی، پسندیده و نکوهیده تقسیم نموده اند، البته لازم بذکر است که در باور اندیشمندان غربی بیشتر توجه، به تقسیم تکلیف به اخلاقی و حقوقی بوده است زیرا تلاش آنان در پیوند دادن بین تکلیف و اخلاق بوده است. برخی از این متفکران مانند ایمانوئل کانت و بسیاری از پیروانش بر این باورند که: «اصولاً هیچ تکلیف غیر اخلاقی وجود ندارد.»[40]
ج) تکلیف در قرآن: لفظ تکلیف و مشتقّات آن «دقیقاً 8 بار در7 سوره و 8 آیه متعدد از قرآن کریم به کار رفته است»[41]:
1– در سوره مبارکه(نساء) آیه شریفه 84، در واقع يك دستور مهم اجتماعى را مخصوصاً درباره رهبران در بردارد، و آن اين كه آن ها بايد آن قدر در كار خود مصمّم و ثابت قدم و قاطع باشند كه حتى اگر هيچ كس دعوت آن ها را «لبيك» نگويد، دست از تعقيب هدف مقدّس خويش برندارند و هيچ رهبرى تا چنين آمادگى نداشته باشد قادر به انجام رهبرى و پيشبرد اهداف خود نيست مخصوصاً رهبران الهى كه تكيه گاه اصلى آن ها خداست خدايى كه سر چشمه تمام نيروها و قدرت هاست: ﴿فَقَاتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكلََّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ المُؤْمِنِينَ عَسَى اللَّهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنكِيلاً﴾[42] «پس در راه خدا پيكار كن جز عهدهدارِ شخص خود نيستى. و [لى] مؤمنان را [به مبارزه] برانگيز. باشد كه خداوند آسيب كسانى را كه كفر ورزيدهاند [از آنان] باز دارد، و خداست كه قدرتش بيشتر و كيفرش سختتر است.»
2 – در سوره مبارکه (أعراف) آیه شریفه 42، بحث ایمان و عمل صالح را بیان فرموده ولى در ميان اين جمله يك جمله معترضه كه اشاره به پاسخ بسيارى از سؤالات است بيان كرده، مىفرماید: «ما هيچ كس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمىكنيم» اشاره به اين كه كسى تصور نكند كه قرار گرفتن در صف افراد با ايمان و انجام عمل صالح در دسترس همه كس نيست، زيرا تكاليف پروردگار به اندازه قدرت افراد است: ﴿وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَا نُكلَِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا أُوْلَئكَ أَصحَابُ الجَنةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[43] «و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند- هيچ كسى را جز به قدر توانش تكليف نمىكنيم- آنان هم دم بهشتند [كه] در آن جاودانند.»
3- در سوره مبارکه (مؤمنون) آیه شریفه 62، از آن جا كه صفات برجسته و ويژه مؤمنان كه سر چشمه انجام هر گونه كار نيك است و در آيات قبل به آن اشاره شد، اين سؤال را بر مىانگيزد كه اتّصاف به اين صفات و انجام اين اعمال، كار همه كس نيست، و از عهده همه بر نمىآيد.در اين آيه به پاسخ پرداخته، مىگويد: از هر كس به اندازه عقل و طاقتش مىخواهيم: ﴿وَ لَا نُكلَِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنطِقُ بِالحَقِِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ﴾[44] «و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمىكنيم، و نزد ما كتابى است كه به حقّ سخن مىگويد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت.»
اين تعبير نشان مىدهد كه وظائف و احكام الهى در حدود توانايى انسان ها است، و در هر مورد بيش از ميزان قدرت و توانايى باشد ساقط مىشود و به تعبير علماى اصول، اين قاعده بر تمام احكام اسلامى حكومت دارد و بر آن ها مقدّم است.
4- درسوره مبارکه (بقره) آیه شریفه 286، باز مي فرماید:
﴿لَايُكلَِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَاكَسَبَتْ وَعَلَيهَامَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَاتُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقةَ لَنَابِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ﴾[45] «خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايىاش تكليف نمىكند. آن چه [از خوبى] به دست آورده به سود او، و آن چه [از بدى] به دست آورده به زيان اوست. پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير، پروردگارا، هيچ بار گرانى بر [دوش] ما مگذار هم چنان كه بر [دوشِ] كسانى كه پيش از ما بودند نهادى. پروردگارا، و آن چه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن و از ما درگذر و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور سرور ما تويى پس ما را بر گروه كافران پيروز كن.»
تمام احكام با همين آيه تفسير و تقييد مىگردد، و به مواردى كه تحت قدرت انسان است اختصاص مىيابد. یعنی انجام وظیفه وتکلیف ازجانب خداوند حکیم برای بندگان هیچ گاه مالا یُطاق نبوده بلکه ملاک پذیرش اعمال، میزان توانائی افراد است.
انسان
انسان در قرآنٍ
این کلمه و مشتقّات آن «دقیقاً 338 بار و در76 سوره و در317 آیه متعدّد»[46] قرآن مجید به کار رفته است. با مراجعه به موارد آن، و ماقبل و ما بعد آیات، درخواهیم یافت که به جز آیاتی که راجع به اصل خلقت و پیدایش انسان است مثل: ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإنسَانَ مِن صَلْصَالٍ...﴾[47]، ﴿خَلَقَ الْإنسَانَ مِن نطْفةٍ...﴾[48] که در آن جسد ظاهری و صورت ظاهری مراد است. در بقیه موارد باطن و نهاد و استعداد و انسانیّت و عواطف او در نظر است، مثل:﴿إِنَّ الْإنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ﴾[49]، ﴿وَ كَانَ الْإنسَانُ عَجُولاً﴾[50]، ﴿…وَ كَانَ الْإنسَانُ أَكْثرََ شَىْءٍ جَدَلاً﴾[51]، ﴿وَ أَن لَيْسَ لِلْإنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾[52]، ﴿ وَوَصَّینَاا الْإنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَاناً...﴾ [53]
برخی از ویژگی های انسان با توجه به آن چه که در قرآن کریم آمده به قرار ذیل است:
1- انسان از گل خشک شده از لجن سیاه و بد بو و کهنه آفریده شده: ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾[54]
2- انسان نسبت به ذاتش و جنبه حیوانیتش، ضعیف آفریده شده و ستمگر، ناسپاس، عجول، تنگ چشم، مجادله کن، نادان، خود پسند، کم صبر پر طمع و طاغی است، ولی نسبت به جوهره انسانیّت و ایمان و درک و تربیت و عقلش، یک موجود بسیار عالی و پر ارزش است، او و جنّ دو موجود پرارزش روی زمین و حامل امانت و تکلیف خداوندی اند و قرآن از آن دو ثقلان (دو چیز پرقیمت ووزین) تعبیرمی کند: ﴿سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلَانِ﴾[55] آری انسان در مرحله اول مشمول﴿إِنَّ الْإنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ﴾[56]، ﴿وَ كَانَ الْإنسَانُ عَجُولاً﴾[57]،﴿…وَكَانَ الْإنسَانُ أَكْثَرََشَىْءٍجَدَلاً﴾[58]، ﴿…إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماًجَهُولاً﴾[59]، ﴿إِنَّ الْإنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً﴾[60] ﴿…وَخُلِقَ الْإنسَانُ ضَعِيفاً﴾[61]،﴿...وَكَانَ الْإنسَانُ كَفُوراً﴾[62] است ودرمرحله دوم ازاهل﴿...إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[63]،﴿...إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ...﴾[64]،﴿...إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ…﴾[65]، ﴿...لَا تُلْهِيهِمْ تجارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللهِ…﴾[66]، ﴿...يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِيَاماً...﴾[67]،﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ...﴾[68] می باشد.»[69]
4- قرآن:
1- «واژه- قُرْآن- هم در اصل مصدر و به معنى خواندن است بر وزن كُفران و رُجحان، در آيه:
﴿إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾[70] « چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست! پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروي کن!»
واژه- قرآن- مخصوص كتابى است كه بر محمّد (ص) نازل شده است و براى اين
1- ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَايَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾ «و از قرآن آن چه براى مؤمنان شفا و بخشايش است فرو مىفرستيم و بر ستم كاران جز زيان نمىافزايد.» الإسراء=17/ 82.
[2]– عاملی، بهاء الدین محمد، 1361 ﻫ ش، دیوان کامل شیخ بهایی، مقدمه: سعید نفیسی، تهران، نشر چکامه، ص 51.
[3]– رامیار، محمود، 1362 ﻫ ش، تاریخ قرآن، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، ص 570 وص 573.
[4]– آل بحر العلوم، محمد بن محمد تقی،1403ق، بلغةُ الفقیه، تحقیق: سیدمحمد تقی آل بحرالعلوم، نشر مکتبةُالصادق(ع)، تهران، ص 535.
[5]– آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، 1348 ﻫ ش، الذریعةُ الی تصانیف الشیعةِ، انتشارات اسماعیلیان، قم، ج 7، ص 79.
[6]– فضل الله، سید محمد حسین، 1414 ﻫ ق، آفاق الحوار الاسلامی و المسلمین، دارالملک، بیروت، ص 25.
[7]– همدانی، مولا عبد الصمد، 1374 ﻫ ش، بحر المعارف، تحقیق و ترجمه: حسین استاد ولی، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، ج2، ص 148.
[8]– طریحی، فخرالدین، 1375 ﻫ ش، مجمع البحرین، تحقیق: سید احمد حسینی، نشر کتاب فروشی مرتضوی، چاپ سوم، ج 1، ص 545 ؛ فیومی، احمد بن محمد، 1407 ق، المصباح المنیر، دارالهجرة، قم، ج 1، ص143.
[9]– تهانوی، محمد علی، 1996 م، کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، مكتبة لبنان ناشرون، بیروت، چاپ اول، ج1، ص 683.
[10]– راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412 ق، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دارالعلم الدار الشامیة، بیروت، چاپ اول، ج 1، ص 246، ماده حق.
[11]– ابن منظور، محمد بن مکرم، 1414 ﻫ ق، لسان العرب، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج1، ص50.
[12]– دهخدا، علی اکبر، 1373 ﻫ ش، لغت نامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ج6، ص 8028.
[13]– آریان پورکاشانی. منوچهر، 1381ه ش، فرهنگ بزرگ آریان پور، نشرالکترونیکی واطلاع رسانی جهان رایانه، تهران، صص 421 و 810و1238.
[14]– کاتوزیان، ناصر،1374ﻫ ش، مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران، انتشارات شابک، تهران، ص 249.
[15]– همان، ص2.
[16]– مدنی، سید جلال الدین، 1370 ﻫ ش، مبانی وکلیات علم حقوق، انتشارات همراه، تهران، ص 24.
[17]– جوادی آملی، عبدالله، 1384 ﻫ ش، حقّ و تکلیف در اسلام، تحقیق وتنظیم: مصطفی خلیلی، نشر اسراء، قم، ص 24.
[18]– شیرازی، صدر الدین محمد، 1981 م، الحكمة المتعالیة في الاسفار الاربعة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، ج1 ص 96.
[19]– جوادی آملی، عبدالله، 1381 ﻫ ش، فلسفه حقوق بشر، نشر اسراء، قم، ص74 و 75.
[20]– بلغة الفقیه، ج1، ص 13.
[21]– نجفی خوانساری، موسی، 1418 ق، منیة الطالب فی حاشیة المکاسب، تقریر: نائینی، مؤسسه النشرالاسلامی، ص 42.
[22]– دفتر همکاری حوزه و دانشگاه،1364 ﻫ ش، در آمدی بر حقوق اسلامی، دفتر نشر انتشارات اسلامی، قم، ج 1، صص 44 – 49.
[23]– سیدرضی، سید محمد بن حسین بن موسی، 1415 ق، نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، دارالاسوه، بیروت،، دشتی، محمد،1379 ﻫ ش، ترجمه نهج البلاغه، ناشر مشهور، قم، خطبه 216، ص 441.
[24]– مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران، ص114.
[25]– رامیار، محمود، 1379ه ش، فهارس القرآن، انتشارات صابرین، تهران، چاپ دوم، صص104و244.
[26]– بقره= 2/282.
[27]– اعراف= 7/ 181.
[28]– یونس = 10/4.
[29]– إسراء=17 / 81.
[30]– حج=22/ 40.
[31]– زخرف=43/ 29.
[32]– همان/ 86.
[33] – یونس=10/32.
[34]– مومنون=23/ 71.
[35]– عباس نژاد، محسن، 1385 ﻫ ش، قرآن و حقوق، موسسه انتشاراتی بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، مشهد، چاپ اول، صص 389 و390.
[36]– لسان العرب، جلد 9، ص 307.
[37]– مجمع البحرین، جلد 5، ص 115.
[38]– فرهنگ بزرگ آریان پور، صص 424و 984و 1479.
[39]– فیاض لاهیجی، حکیم ، 1372 ﻫ ش، گوهر مراد، تحقیق: زین العابدین قربانی، وزارت ارشاد، تهران،چاپ اول، ج7، ص 346.
[40]– کانت، ایما نوئل، 1380 ﻫ ش، فلسفه حقوق کانت، ترجمه: منوچهر صانعی دره بیدی، انتشارات نقش و نگار، چاپ اول، ص 57.
[41]– فهارس القرآن، صص88 و229و 261.
[42]– نساء = 4/ 88.
[43]– اعراف =7 / 42.
[44]– مومنون =23 / 62.
[45]– بقره =2 /286.
[46]– فهارس القرآن، صص54و56و 57و220و 221و 224و 225.
[47]– حجر= 15/ 26.
[48]– نحل=16/ 4.
[49]– ابراهیم=14 / 34.
[50]– إسراء=17 / 11.
[51]– کهف=18 / 54.
[52]– نجم=53/ 39.
[53]– احقاف=46 / 15.
[54]– حجر=15 / 26.
[55]– رحمن=55/ 31.
[56]– ابراهیم=14/ 34.
[57]– إسراء=17 / 11.
[58]– کهف=18/ 54.
[59]– احزاب=33 / 72.
[60]– معارج=70/19.
[61]– نساء=4/ 28.
[62]– إسراء=17/ 67.
[63]– یوسف=12/ 24.
[64]– ص=38 / 44.
[65] – أنفال=8/2 ؛ الحج=22/35.
[66]– نور=24 / 37.
[67]– فرقان=25 / 64.
[68]– إسراء=17/ 70.
[69]– قرشی، سید علی اکبر، 1371 ﻫ ش، قاموس قرآن، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ ششم، ج 1، ص: 132.
[70]– قیامه = 75 / 17و18.