تبدیل پایان نامه به کتاب

عنوان:

حقوق و تکالیف  انسان از منظر عهد قدیم

نویسنده:

احمد پاسندی

فهرست مطالب

پیشگفتار  7

گفتار اول- تعاریف و مفاهیم   11

مفهوم حقّ   12

مفهوم تکلیف   15

انسان  16

عهد قدیم  17

تورات   18

یهود  20

یهود در قرآن  21

گفتار دوم- حقّ انسان در عهد قدیم   23

حقّ انسان  28

مصادیق حقّ در عهد قدیم  32

حقّ حیات   32

حقّ قصاص    33

حقّ قصاص برای اولياى مقتول  34

حقّ آزادی   35

حقّ استفاده از طبیعت   37

حقّ أمنیت   37

حقّ تجارت   38

حقّ مشورت   39

حقّ دادرسی عادلانه  40

حقّ دفاع  41

حقّ مالکیّت   41

حقّ مسکن   42

تساوی حقوق انسان  43

خداوند و رعایت حقوق انسان  46

لزوم رعايت حقوق والدین   47

عدم تعدّی به حقوق دیگران  48

دفاع از حقوق انسان  49

گفتار سوم- تکلیف در عهد قدیم   51

تکلیف انسان ها در عهد قدیم  52

گفتار چهارم- مقایسه حقّ در قرآن و عهدقدیم   57

گفتار پنجم- مقایسه مصادیق تکلیف در عهدقدیم و قرآن   87

مصادیق تکلیف در عهد قدیم  88

مصادیق تکلیف درقرآن(فقه اسلامی) 90

فهرست منابع                                                                                                 94                                                               

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پیشگفتار

انسان ها ذاتا موجوداتی اجتماعی هستند لذا در تعامل با یکدیگر و محیط پیرامون خود، نیاز به قوانین و مقرراتی دارند تا حیات مسالمت آمیزو سرانجامِ نیکی داشته باشند. به همین منظور، از بدو خلقت، آدم ابوالبشر مقوله ای با عنوان حقّ و تکلیف را (در قالب بایدها و نبایدها) به عنوان اصلی ترین محور آفرینش از جانب پروردگار عالمیان دریافت نمود و این مسئله در تمام زوایای زندگی بشری و هم چنین در قانون طبیعت، چه به صورت قوانین مدوّن بشری و چه به صورت رفتارهای عرفی و چه به صورت اخلاقیّات جمعی و فردی و حتی در رابطه با محیط اطراف، دارای جایگاه ممتاز بوده و جزء لاینفکّ جهان هستی می باشد. خداوند نیز در قرآن و حتی در کتب مقدّس پیشین در ابعاد گوناگون آن، دستورات و احکامی را به طور مُفصّل بیان فرموده است. لذا این امر، بهانه ای برای بررسی موضوع با اهمیت حقّ و تکلیف انسان در قرآن و مقایسه آن با عهد قدیم – که قرآن بسیار بدان اشاره نموده است- شده است. در این کتاب سعی براین است که زوایای مختلف حقّ و تکلیف انسان در برابر دیگران از منظر قرآن و عهد قدیم و مشابهت ها و تفاوت های آن نیز در این دو بستر مقدّس مورد بررسی و مقایسه قرار بگیرد. و این حقوق و تکالیف در قرآن کریم به نسبت تورات، بایستی سیر تکاملی صعودی داشته باشد.

موضوع حقّ وتکلیف، در متون دینی (کتاب و سنّت) به کار رفته است و از گذشته بسیار دور مورد توجّه و دقّت اندیشمندان اسلامی، به ویژه فقها قرار گرفته است. بدون تردید می توان گفت که استعمال واژه حقّ، حکم و تکلیف در آیات و روایات انگیزه اصلی عالمان دینی برای تحقیق آن شده است.

با سیری اجمالی در میراث مکتوب متفکّران اسلامی روشن خواهد شد که آنان به تناسب موضوع به طرح این مسئله پرداخته و درباره آن مباحث عمیقی را طرح کرده اند؛ علامّه حلّی درجلد دوّم قواعدالأحکام در بخش «کتاب نکاح» درباره حقّ و مصادیق آن، محقّق قمّی در جامع الشّتات«کتاب الطلاق» باب جواز الصلح، صاحب جواهر در «کتاب النکاح» باب نفقة الأقارب و شیخ انصاری در«کتاب البیع» مکاسب محرّمه آن را مورد بحث قرار داده اند.»[1] پس از شیخ انصاری نیز برخی شاگردان ایشان و بعضی شارحان مکاسب، موضوع مزبور را پی گیری و به شرح و تفصیل آن پرداخته اند. بسیاری از فقهای شیعه به تعلیقه و شرح بیان شیخ بسنده کردند، ولی برخی از آنان رساله ای جدا به آن اختصاص داده اند. بنا به نقل آقا بزرگ تهرانی، نخستین اثر مستقلّ در این موضوع را شیخ هادی تهرانی(1253-1321) به نام رساله «الحقّ و الحکم»[2] نگاشت.      پس از طبع این اثر،رساله دیگری به نام«رسالةٌ فی الفرق بین الحقّ و الحکم» از سیّد محمّد آل بحر العلوم (1261- 1326) به این امر اختصاص یافت. کتاب دیگر در همین موضوع از آقای میر محمّد تقی مدرّس اصفهانی (1276- 1333) است که تحت عنوان«الضّابط بین الحقّ والحکم» نوشته شده و مؤلّف آن متأثر از افکار شیخ هادی تهرانی است. پس از وی یکی دیگر از فقهای شیعه به نام میرزا عبدالرحیم بن نصرالله کلیبری قره داغی تبریزی (م 1334ه ق) اثری به نام«رسالةُ الحقّ والحُکم» را تحریر کرد. اثر ارزشمند دیگر از فقیه نامور شیعی حاج شیخ محمّد حسین غروی اصفهانی (معروف به کمپانی م1361ه.ق) به نام «رسالةُ الحقّ» است. این عالم بزرگوار ضمن تعلیقه خود بر مکاسب، در ابتدای بحث بیع آن، این رساله را در بیان تفاوت میان حقّ و حکم وحقّ و ملک، نگاشت که در ضمن مباحث به کتاب شیخ هادی تهرانی نیز نظردارد و هم چنین آیت الله جوادی آملی کتابی با عنوان «حقّ و تکلیف در اسلام» دارد که شامل بحث های جامعی در این باب می باشد.

هم چنین در رابطه با موضوعات تطبیقی قرآن و عهد قدیم در زمینه های گوناگون، تحقیقاتی انجام پذیرفته است از جمله در برخی از پایان نامه ها اشاراتی به حقوق و قوانین افراد و جامعه شده است. مانند: 1- کتاب حقوق و وظایف غیر مسلمانان درجامعه اسلامی از روح الله شریعتی. 2- بررسی تطبیقی مجازات ها در قرآن و عهد قدیم رساله دکتری آقای سید احمد میریان.

عصر کنونی، بیش از هر زمان دیگری عصر تقابل و تضارب آراء و عقاید گوناگون می باشد و به همین سبب هر کدام از آن ها درصدد اثبات برتری خویش بر دیگران است. اما در این کشاکش، پیروزی از آنِ تفکّری است که جان مایه حیات بخش ومجرّب از هر دو داشته باشد و دین مبین اسلام در بین ادیان الهی، أکمل و أتَمّ و أدوم و أتقن می باشد. بنابراین در وحله ی آغازین باید از ادیان الهی شروع نمود چرا که با شناخت و دریافت نقاط اشتراک و افتراق، بهتر و سریع تر می توان به مقصد نهائی که همان سعادت و کمال بشریّت است رسید. لذا بررسی و تحقیق تطبیقی موضوعات مطروحه در کتب مقدّس، به عنوان نخستین قدم می تواند هم سنگ زیر بنای تبلیغ و اشاعه صحیح فرهنگ و معارف ناب اسلامی به بشریت باشد و هم باعث تقریب ادیان الهی و هم صدا شدن در آوای ملکوتی توحید در پهنه گیتی باشد. از این رو به جای مقابله با افکار و نظریات پرسش گران حقیقت جو و بعضاً مُغرِِض، باید چاره جوئی نمود و با شناخت صحیح و عمیق موضوعات مورد نظر، با دقت ومطالعه فراوان به ارائه طریق پرداخت. در این باره سید محمّد حسین فضل الله در کتاب خویش آورده است که: «ما فکر می کنیم که دگرگونی ها ی کنونی وگشوده شدن مسایل فکری امری است که لازمه روح وفکر انسانی است و موقعیت های دینی و فکری نیز شامل این تحول و دگرگونی می شود.»[3]

بنا براین می توان گفت که:

1- شناخت انسان از حقوق و تکالیف خود در برابر دیگران بر اساس آموزه های دینی و اعتقادی، به منظور دست یابی به محیط فردی و اجتماعی بهتر وسالم تر است.

2- عمل به حقوق و تکالیف شناخته شده باعث استفاده بهینه از امکانات می شود.

3- با عمل و تقید به حقوق و تکالیف براساس دستورات دینی جامعه و افراد سالم تری خواهیم داشت.

4- با مقایسه حقّ و تکلیف در قرآن و عهدقدیم، ازاحکام الهی در طی چند هزاره، اطلاعات باارزشی به دست می آید که می تواند نقطه عطفی برای تحقیقات وسیع تری در گستره های متفاوت انجام پذیرد و این مطلبی است که برای مدیران و پژوهش گران حائز اهمیّت می باشد.

لذاشناخت تکالیف و عمل به آن ها همان گام نهادن در مسیر تکامل یعنی عبودیّت و بندگی محض است:

«طالب صادق کسی باشد که او                          هر چه بیند از چنین پیر هُدی

راست پندارد اگر  چه  کژ   بود                          بنده  باید  بود  در پیش خدا»[4]

این حقیر به فضل الهی کوشیدم تا دریچه ای کوچک را در زمینه حقوق وتکالیف انسان باتوجه به نصّ قرآن کریم برای علاقمندان بگشایم. درعین حال نوشتار حاضر بدون نقص و عیب نخواهد بود، از این رو از تمامی اندیشمندان اسلامی می خواهم که با نقدهای عالمانه ی خویش در استواری و قوام هر چه بیشتر مباحث مطروحه تشریک مساعی نمایند.

در پایان لازم می دانم از رهنمودهای گرانسنگ جناب آقای دکتر سیداحمد میریان و جناب آقای دکتر حمید محمد قاسمی ودیگر اساتید بزرگوار صمیمانه تقدیر وتشکر نمایم، که نویسنده را در نگارش این کتاب یاری نمودند.  جزاهم ا… خیرا.

 

گفتار اول

تعاریف و مفاهیم

 

 مفهوم حقّ

لفظ حقّ در اصل واژه عربی بوده که در این زبان دارای دو معنای لغوی و اصطلاحی می باشد:

الف) مفهوم لغوی حقّ (ح ق ق):

– طریحی در مجمع البحرین واحمد بن محمد فیومی در مصباح المنیر لفظ حقّ را به معنای«ثبوت، ضد باطل و موجود ثابت گرفته است.»[5]

– در اصطلاحات الفنون لفظ حقّ را به این صورت معنا می کند که «وجود ثابتی که إنکار آن روا نباشد، و وجود مطلق و غیر مقیّدی که به هیچ قیدی تقیید نشده باشد؛ یعنی ذات أقدس باری تعالی می باشد.»[6]

– در المفردات آمده است: «حقّ در اصل، به معنی مطابقت داشتن و موافقت داشتن است.»[7]

– ابن منظور در لسان العرب می نویسد: «حقّ از نام ها و صفات خداوند عزّوجلّ است…. و حقّ ضدّ باطل می باشد…»[8]

دهخدا در این باره می نویسد: «حقّ واژه ای عربی است و معادل آن در زبان فارسی،  هستی پایدار و ثبوت است یعنی هر چه از ثبات و پایداری برخوردار باشد»[9]

در فرهنگ لغت بزرگ آریان پور کلمه حقّ در زبان انگلیسی برابر با الفاظ: « Right،  Law،due، می باشد که هرچند الفاظ مذکور معانی متعددی مانند حقّ و حقوق، قانون، علم حقوق، درست، بدهی و دَین و….دارند امّا لفظ  RiGHTبه معنی حقّ نزدیک تراست.»[10]

 

ب) مفهوم اصطلاحی حقّ:

از نظر اندیشمندان علم حقوق، «حقوق در زبان فارسی به دو معنی اصلی به کار می رود:

1- مجموع قواعدی که بر اشخاص حکومت می کند.

2- امتیازی که قواعد حقوقی برای تنظیم روابط افراد به سود پاره ای از آنان در برابر غیر ایجاد می کند»[11]

– «حقوق، برای هر کس امتیاز هایی در برابر دیگران می شناسد و توان خاصی را به او می بخشد. این امتیاز و توانایی را حقّ می نامند که جمع آن حقوق است (حقوق فردی) نیزگفته می شود. حقّ حیات، حقّ مالکیّت، حقّ آزادی شغل و زوجیّت به اعتبار همین معنی است که با عنوان حقوق بشر مورد حمایت قرار می گیرد».[12]

– «حقّ قدرتی است متّکی به قانون که صاحب آن می تواند با کمک گرفتن از قانون، آن را بستاند و یا از گرفتن دیگران مانع گردد» یا «حقّ قدرتی است که قانون به شخص عطا کرده، یا نفعی است که مورد حمایت قانونی است»[13]

– «علمای علم منطق، قضیّه ای را که مطابق با واقع و موافق با نفس الأمر باشد حقّ می نامند و در مورد تفاوت آن با صِدق می گویند: حقّ، حکم مطابق با واقع است و شامل اقوال و عقاید می شود در برابر باطل ولی صِدق مخصوص به اقوال است دربرابر ِکذب. گاهی گفته می شود تفاوت صدق و حقّ در این است که مطابقت در حقّ از جانب واقع و در صدق از جانب حکم است.»[14]

– «علمای فلسفه، چون ابن سینا معتقدند که گاهی حقّ وجود عینی و خارجی دارد و گاهی موجود واجبی است که قائم به ذات است.»[15]

– جوادی آملی می نویسد: «درباره معنای اصطلاحی حقّ که در علم حقوق مطرح است باید گفت که تعریف اصطلاحی آن از حد گذاری و تحدید ماهُوِی ممکن نیست. حقّ اصطلاحی از مفاهیم اعتباری است اگر حقّ دارای ماهیّت بود وحد و رسم داشت قابل ترسیم و تحدید بود.»[16]

– بحر العلوم – ازفقهای بزرگ شیعه در قرن سیزدهم هجری – این گونه می نگارد: «حقّ، قدرتی است اعتباری و قراردادی، که به موجب آن یک انسان، بر مالی یا شخصی یا بر هر دو مسلّط می گردد، مانند عین مستأ جره که مستأ جر نسبت به یکی از اموال مخصوص مُوجر سلطنت دارد.»[17]

– نائینی می نویسد: «اگر مجعول شرعی به دنبال خود اضافه و سلطه نداشته باشد حکم است و نام گذاری آن به حقّ، به لحاظ معنای لغوی آن است.»[18]

– سید محمد حسین طباطبایی درباره «حقّ» می گوید: «حقّ، نوعی اختصاص است. اختصاصی که به طور اجمال، حتی قبل از تشکیل جامعه وجود داشته و پس از تشکیل آن به شکل های گوناگون و متنوّعی ظاهر می شود که یکی از آن ها حقّ است.»[19]

– حضرت علی (ع) در این باره می فرماید: «لَایَجرِی لِأحَدٍ إلَّا جَرَی عَلَیهِ وَ لَایَجرِی عَلَیهِ إلَّا جَرَی لَهُ» «حقّ اگر به سود کسی اجرا شود، ناگزیر به زیان او نیز روزی به کار رود، و چون به زیان کسی اجرا شود روزی به سود او نیز جریان خواهد داشت.»[20]

ج- حقّ در عهد قدیم

لفظ حقّ، عیناً درعهد قدیم به ویژه در تورات، به ندرت ذکر شده است. مانند: «دريک شهر حصار دار اگر کسي خانه‏اي را بفروشد تا يک سال تمام بعد از فروختن آن حقّ انفکاک آن را خواهد داشت.»[21] امّا مفاهیمی که حاکی از بیان حقّ وحقوق افراد باشد بیشتر به کار رفته است. از جمله: حقّ فقیر از محصول کشاورزی، این گونه آمده است: «هنگامي که حاصل زمين خود را درو مي‏کنيد گوشه‏هاي مزرعه، دانه‏هاي به ‏جا مانده، دانه‏هاي فراموش شده دانه‏هاي ريخته شده تاکستان و خوشه‏هاي به ‏جا مانده انگورها را براي فقيران بگذاريد.»[22]

  مفهوم تکلیف

الف) مفهوم لغوی: – «کَلَّفَهُ تَکلِیفاً: أی اَمَرَهُ بِمَا یَشُقُّ عَلَیهِ»[23]: یعنی او را به امری دستور داد که انجامش برا ی او سخت و مشقّت آور بود.

– «التَّکلِیفُ: ألاَمرُ بِمَا یَشُقُّ عَلَیکَ. مَا کَانَ مُعرَضاً لِلثَّوابِ وَ العِقَابِ»[24]: یعنی امری که انجام آن برای تو سخت و مشقّت آور است. آن عملی که برای جلب پاداش یا کیفر عرضه می شود.

– در فرهنگ لغت بزرگ آریان پور، لفظ تکلیف برای این واژه ها:«TasK، Obligation، Duty در معانی:کار، وظیفه، تکلیف و الزام، تعهد، به کاررفته است. امّا لفظ TasKبه معنای تکلیف نزدیک تراست.»[25]

ب)مفهوم اصطلاحی:- در اصطلاح دین، تکلیف همان فرمان الهی است «تکلیف خطاب الهی را گویند که متعلق به افعال بندگان است از جهت اتّصاف به حُسن و قُبح. بر همین اساس، اوامر الهی را در مورد افعال انسانی به اقسامی تقسیم کرده اند: وجوب، حرمت، ندب، کراهت و اباحت. این احکام از آن جهت که از اقسام حُسن و قُبح می باشندگاهی حُسن و قُبح عقلی است که متّصف به منقول شرعی می باشند. پس هر تکلیفی از تکالیف بندگان هم عقلی است و هم نقلی که هر دو ازمنابع شریعتند.»[26] اغلب اندیشمندان مسلمان و مسیحی، تکلیف را به اقسامی هم چون: اخلاقی وحقوقی، عقلی و نقلی، پسندیده و نکوهیده تقسیم نموده اند، البته لازم بذکر است که در باور اندیشمندان غربی بیشتر توجه، به تقسیم تکلیف به اخلاقی و حقوقی بوده است زیرا تلاش آنان در پیوند دادن بین تکلیف و اخلاق بوده است.  برخی از این متفکران مانند ایمانوئل کانت و بسیاری از پیروانش بر این باورند که: «اصولاً هیچ تکلیف غیر اخلاقی وجود ندارد.»[27]  

 

ج) تکلیف در عهد قدیم:

واژه تکلیف، به صورت مشخص، در عهد قدیم به ویژه در تورات ذکر نشده است، امّا الفاظ و عباراتی که حاکی از بیان تکلیف افراد باشد بسیار به کار رفته است. از جمله: «هر يهودي بايد  به وجود خدا معتقد باشد.»[28] و «يگانگي او را تصديق کند؛ اورا دوست بدارد، از او بترسدو او را بپرستد.»[29] هم چنين« بايد به او وفادار باشد (با همراهي خردمندان و پيروي از ايشان) و فقط به نام او سوگند بخورد. انسان بايد خدا را اطاعت کند و نام او را تقديس نمايد. هر يهودي بايد هر صبح و شام شِمَع يکي ازدعاهاي اصلي يهودي شامل آياتي از تورات را ذکر کند و تورات را بخواند و به ديگران بياموزد. وي بايد پيشاني بند و بازوبند حاوي آياتي از تورات را بر سر و دست خود ببندد. او بايد براي لباس‏هاي خود بندهايي که به حالت خاص به هم گره خورده‏اند درست کند و بر چهارچوب در خانه يک متن پوستي دست‏نوشته شامل آياتي از تورات نصب کند. قوم بايد هر هفت سال يک بار جمع شوند تا قرائت تورات را بشنوند و پادشاه بايد يک نسخه خاص از تورات براي خود بنويسد. هر يهودي بايد يک طومار تورات داشته باشد. او بايد بعد از غذا خدا را شکر گويد.»[30] همان طوری که در متن فوق آمده است، الفاظی مانند “باید، فعل های  امرو…” حاکی از تکالیفی است که در تورات بر عهده پیروان دین یهود گمارده شده است.

انسان

انسان در تورات

انسان بالاترین آفریده خدای و واپسین حلقه از زنجیر آفرینش، جهانی کوچک در دنیای بزرگ، موجودی به ظاهر کوچک و در قیاس با کائنات، بی نهایت حقیر، دارای روحی بلند، اندیشه ای دوریاب و خِردی روشن است. انسان گرچه سرشته ای از خاک بی ارزش است، امّا به برکت نفس خدایی، عُلُوّی بی نهایت یافته و نطقه اوج خلقت خدایی گردیده است، تا بدان درجه که خداوند او را شبیه به خود آفریده است و آفریده های دیگر خود یعنی، زمین و آسمان، گیاه و حیوان و آب را برای خدمت بدو و تأمین آسایش او پدید آورده است. در تورات این چنین آمده است که:

«خداوند خدا پس آدم را از خاک زمین سرشت و در بینی وی روح حیات دمید و آدم نفسی زنده شد»[31] «پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید.» [32]و در ادامه آمده است که «این است کتاب پیدایش آدم در روزی که خدا او را آفریده، به شبیه خدا او را ساخت. نرو ماده ایشان را آدم نام نهاد و…..»[33]  در این عبارات، طریقه خلقت انسان(آدم) و کاربرد این لفظ در عهد قدیم آمده است.

عهد قدیم

«عهد عتیق یا عهد قدیم کتاب مقدّس یهودیان است که مسیحیان نیز آن را پذیرفته و به عنوان بخش اول از دو بخش کتاب مقدّس قرار داده‌اند. عهد عتیق نامی است که مسیحیان در مقابل عهد جدید به این کتاب داده اند؛ اما یهودیان به کتاب مقدّس خود تَنَخ می‌گویند و مسلمانان آن را تورات می‌نامند.

نسخه‌های کنونی تَنَخ از ۳۹ کتاب تشکیل شده است؛ ترتیب این کتاب‌ها در نسخه‌های یهودی و مسیحی با هم تفاوت دارد؛ مسیحیان علاوه بر این، ۷ کتاب دیگر را هم در زمره کتاب‌های عهد عتیق وارد کرده بودند اما یهودیان آن کتب را اَپُوکریفا می‌نامیدند و نامعتبر می‌دانستند. مارتین لوتر رهبر نهضت پروتستان در الهامی بودن این کتاب‌ها تردید کرد و آن‌ها را از عهد عتیق خارج کرد اما فرقه‌های کاتولیک و ارتدوکس هم چنان این کتب را معتبر می‌دانند و همراه با عهد عتیق به چاپ می‌رسانند. اصطلاح عهد عتیق از نظر مسیحیان، ناظر به پیمانی است که خدا با پیامبران پیش از عیسی(ع) بسته بود. در این پیمان نجات بشر(یا مرتبه ای ازآن) با وعده و وعید، قانون و شریعت به دست می آید، در حالی که درعهد جدید نجات از طریق محبّت حاصل می شود.»[34]

«كتبى كه در دست يهود است و آن ها را كُتب مقدّسه [عهدقدیم] مى‏خوانند سى و پنج كتاب است كه يكى از آن ها تورات است و مشتمل است بر پنج سِفر: 1- سِفر خليقه 2- سِفر خروج 3- سِفر احبار 4- سِفر عدد 5- سِفر استثناء و يكى ديگر كتب مورخينى است كه مشتمل است بر دوازده كتاب: 1- كتاب يوشع 2- كتاب قضات بنى اسرائيل 3- كتاب راعوث 4 و 5- دو سِفر مربوط به صموئيل 6 و 7- دو سِفر از اسفارملوك 8 و 9- دو سِفرازاخبارايام 10 و 11- دو سِفرازاسفارعزرا 12- سِفراستير، يكى ديگر كتاب ايّوب و يكى زبور داود و يكى كتب سليمان كه آن نيز مشتمل بر چند كتاب است:

1- كتاب امثال 2- كتاب جامعه 3- كتاب تسبيح التسابيح و يكى ديگر كتب نبوّات است كه مشتمل است بر هفده كتاب: 1- كتاب نبوّت اشعياء 2- كتاب نبوّت ارميا 3- كتاب مراثى ارميا 4- كتاب حزقيال 5- كتاب نبوّت دانيال 6- كتاب نبوّت هوشع 7- كتاب نبوّت يوييل 8- كتاب نبوّت عاموص 9- كتاب نبوّت عويذيا 10- كتاب نبوّت يونان 11- كتاب نبوّت ميخا 12- كتاب نبوّت ناحوم، 13- كتاب نبوّت حيقوق 14- كتاب نبوّت صفونيا 15- كتاب نبوّت حجى 16- كتاب نبوّت زكريا 17- كتاب نبوّت ملاخيا. ولى قرآن كريم از ميان آن ها به جز تورات موسى(ع) و زبور داود (ع)را نام نبرده‏ است.»[35]

تورات

الف) مفهوم لغوی:

1- « تاء در آن مقلوب است و اصل آن (الوری) است و نزد کوفین وُوراة است و در سخنان آن ها اسمی بر وزن تَفعِلَة نیست. و بصریون آن را ووریة بر وزن فُوعِلَة می دانند»[36]:﴿ إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدىً وَ نُورٌ ﴾[37] ﴿ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ، وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ﴾[38] ﴿أَمْ أَمِنتُمْ أَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَى‏…﴾[39] «يا ايمنيد از اين كه بار ديگر شما را به آن (دريا) بازگرداند…»

2- «التَّوْرُ، نوعی ظرف است که عرب در آن آب می نوشد. التَّارَةُ: دفعه و مرتبه.»[40]

ب) مفهوم اصطلاحی:

«آن را أسفار پنج گانه نامیدندکه عبارتند از: تکوین، خروج، اعداد، لاویان و التثنیه که از عهد عتیق بوده، و به حضرت موسی(ع) نسبت داده شده است و در حقیقت آن نام یک کتابی است که قوانین و احکام آن، از سوی خداوند بلند مرتبه به حضرت موسی(ع) نازل شده است و این لفظ یک کلمه عبرانی به معنی قانون، مبدأ، عقیده، آموزش، شریعت موسی، أسفار پنج گانه موسی، قوانین، آموزش ها، نوامیس، تقالید، تعالیم، نظام، مروّج شناخت الهی، دارای مسلک و آئین توراتی است.»[41]

ج) تورات در قرآن:

لفظ تورات بارها در قرآن آمده است.تعدادی ازآن ها عبارتند از: 1-﴿وَ أَنْزَلَ التَّوْرَةَ وَالْإِنْجِيلَ﴾[42]  2- ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا﴾[43] 3-﴿ وَ عِنْدَهُم التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ﴾[44] 4-﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدىً وَ نُورٌ﴾[45]  5-﴿ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ﴾[46] 6-﴿وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ﴾[47] 7-﴿ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ﴾[48] 8-﴿مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا…﴾[49] 9-﴿الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ..﴾[50]10-﴿لَسْتُمْ عَلَى ‏شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ﴾[51]11-﴿قُلْ فَأْتُوابِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا..﴾[52] 12-﴿وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُم التَّوْرَاةُ.﴾[53]

درباره نزول تورات روایتی از امام صادق(ع) آمده است که فرمود: «قَالَ النَّبِيُّ(ص) أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ لِسِتٍّ مَضَيْنَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ».[54] پیامبر(ص) فرمود: “تورات در ششم ماه رمضان فرود آمد.”

یهود

الف) مفهوم لغوی یهود

«این لغت، برگرفته از زبان عبری است و درعربی گفته می شود هاد، هادا، هادوا، و هوّد، و تهوّد، و يهود، ويهوّد، ويتهوّد، است. هود اسم عربی و نام یک پیامبر است، به همین خاطر منصرف است،[یعنی]”هنگامی که برگشت پس اوهائداست”، و اسم جمع و فعل مضارع نامیده شد. به خاطر عَلَم و وزن فعل بودن غیرمنصرف است، و دخول اَل بر ….

[1]- آل بحر العلوم، محمد بن محمد تقی،1403 ق، بلغة الفقیه، تحقیق: سید محمد تقی آل بحر العلوم، نشر مکتبة الصادق (ع)، تهران، ص 535.

[2]- آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، 1348 ﻫ ش، الذریعة الی تصانیف الشیعة، انتشارات اسماعیلیان، قم، ج 7، ص 79.

[3]- فضل الله، سید محمد حسین،  1414 ﻫ ق، آفاق الحوار الاسلامی و المسلمین، دارالملک، بیروت، ص 25.

[4]- همدانی، مولا عبد الصمد، 1374 ﻫ ش، بحر المعارف، تحقیق و ترجمه: حسین استاد ولی، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، ج2، ص 148.

[5]- طریحی، فخرالدین، 1375 ﻫ ش،  مجمع البحرین،  تحقیق: سید احمد حسینی، نشر کتاب فروشی مرتضوی، چاپ سوم، ج 1، ص 545 ؛ فیومی، احمد بن محمد، 1407 ق،  المصباح المنیر، دارالهجرﺓ، قم، ج 1، ص143.

[6]- تهانوی، محمد علی، 1996 م، کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت، چاپ اول، ج1، ص 683.

[7]- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412 ق، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دارالعلم الدار الشامیة، بیروت، چاپ اول، ج 1، ص 246، ماده حق.

[8]- ابن منظور،  محمد بن مکرم، 1414 ﻫ ق، لسان العرب،  داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج1، ص50.

[9]- دهخدا، علی اکبر، 1373 ﻫ ش،  لغت نامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ج6،  ص 8028.

[10]- آریان پورکاشانی. منوچهر، 1381ه ش، فرهنگ بزرگ آریان پور، نشرالکترونیکی واطلاع رسانی جهان رایانه، تهران، صص 421 و 810و1238.

[11]- کاتوزیان، ناصر،1374ﻫ ش،  مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران،  انتشارات شابک، تهران، ص 249.

[12]- همان،  ص2.

[13]- مدنی، سید جلال الدین، 1370 ﻫ ش، مبانی وکلیات علم حقوق، انتشارات همراه، تهران، ص 24.

[14]- جوادی آملی،  عبدالله، 1384 ﻫ ش، حقّ و تکلیف در اسلام، تحقیق وتنظیم: مصطفی خلیلی، نشر اسراء، قم، ص 24.

[15]- شیرازی، صدر الدین محمد، 1981 م، الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة،  دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم،  ج1 ص 96.

[16]- جوادی آملی، عبدالله،  1381 ﻫ  ش، فلسفه حقوق بشر، نشر اسراء، قم، ص74 و 75.

[17]- بلغة الفقیه، ج1، ص 13.

[18]- نجفی خوانساری، موسی، 1418 ق، منیة الطالب فی حاشیة المکاسب، تقریر: نائینی، مؤسسه النشرالاسلامی، ص 42.

[19]- دفتر همکاری حوزه و دانشگاه،1364 ﻫ ش، در آمدی بر حقوق اسلامی، دفتر نشر انتشارات اسلامی، قم، ج 1، صص 44 – 49.

[20]- سید رضی، محمد بن حسین بن موسی،  1415 ق، نهج البلاغه، تحقیق:  صبحی صالح، دارالاسوة، بیروت،، دشتی، محمد،1379 ﻫ ش، ترجمه نهج البلاغه، ناشر مشهور، قم، خطبه 216، ص 441.

[21]- کتاب مقدّس تورات= سِفر لاویان، 24: 25و 29: 25- 30.

[22]- سِفر لاویان، 9: 19 و همان، 10:19 و سِفر تثنیه، 19:24.

[23]- لسان العرب، جلد 9، ص 307.

[24]- مجمع البحرین، جلد 5،  ص 115.

[25]- فرهنگ بزرگ آریان پور، صص 424و 984و 1479.

[26]- فیاض لا هیجی، حکیم ، 1372 ﻫ ش، گوهر مراد، تحقیق: زین العابدین قربانی، وزارت ارشاد، تهران،چاپ اول، ج7، ص 346.

[27]- کانت، ایما نوئل، 1380 ﻫ ش، فلسفه حقوق کانت، ترجمه: منوچهر صانعی دره بیدی، انتشارات نقش و نگار، چاپ اول، ص 57.

[28]- کتاب مقدس تورات، سِفر خروج= 2: 20

[29]- همان، سِفر تثنیه= 4و5و13: 6.

[30]- همان، سِفر لاویان= 32: 22، سِفر تثنیه= 20: 10.

[31]- کتاب مقدّس تورات، سِفر پیدایش،  باب 2، آیه 7.

[32]- همان، باب 1، آیه27.

[33]- همان،  باب 5، آیات1- 4.

[34]- توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، 1381ه ش، تهران،انتشارات سمت، ص ۹۸.

[35]- طباطبایی، سیدمحمدحسین، 1374ه ش‏، تفسیرالمیزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ پنجم‏، ج3، ص482.

[36]- المفردات في غريب القرآن، ص  169.

[37]- المائده=5/ 44.

[38]- الفتح=48/ 29.

[39]- الإسراء=17/69.

[40]- لسان العرب، ج‏4، ص: 96 و97.

[41]- مصطفوی، حسن، 1371 ﻫ ش، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران، ج‏1، ص 403.

[42]- آل عمران =3/ 3.

[43]- همان= 3/ 93.

[44]- المائده=5/ 43.

[45]- همان =5/ 44.

[46]- الأ عراف =7 / 157.

[47]- التوبه= 9/ 111.

[48]- الفتح=48 /  29.

[49]- جمعه=62 / 5.

[50]- الأعراف =7 / 157.

[51]- المائده=5/ آیه68.

[52]- آل عمران= 3/ 93.

[53]- المائده=5/ 43.

[54]- مجلسی، محمد باقر، 1403 ق، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی،  بیروت، ج‏13،  ص 238.